
کتاب عاشقی را آرام باز می کنم
و ورق می زنم صفحات دلدادگی را ،
داستان خسرو و شیرین . . .
افسانه ی لیلی و مجنون
روایت ویس و رامین ،
قصه ی فرهاد و منیژه ،
وامق و عذرا ، . . .
. . .
باز هم ورقی دیگر ،
و برگی دیگر ،
و کهن عشقی دیگر . . .
. . .
تو گویی لابلای هر برگ ،
با ظرافتی خاص . . .
دلی پیچیده شده ،
و چشمی نگران . . .
هنوز بر لب جاده عاشقی
به انتظار نشسته ،
یار را می جوید . . .
. . .
باز هم ورقی دیگر ،
و برگی دیگر ،
و کهن عشقی دیگر . . .
. . .
تو گویی لابلای هر برگ ،
با ظرافتی خاص . . .
دلی پیچیده شده ،
و چشمی نگران . . .
هنوز بر لب جاده عاشقی
به انتظار نشسته ،
یار را می جوید . . .
نظرات شما عزیزان:
|